*زبان داستانی فردوسی در شاهنامه.* بخش2. ✍ محمد رجبی: برای دوست نازنین، جناب دکتر علیرضا قیامتی. «ازآن هرچه اندرخورد باخرد- دگر بر رهِ رمز معنی برد.» (فردوسی) جناب دکتر قیامتی. فرمودهاید: «کسی میتوانه شاهنامه را بخوانه که از خرد برخوردار باشه.» بیشک چنین است! ولی، بهتر اینکه داستان را درست بخواند.! بدو گفت زال ای […]
*زبان داستانی فردوسی در شاهنامه.* بخش2.
✍ محمد رجبی:
برای دوست نازنین، جناب دکتر علیرضا قیامتی.
«ازآن هرچه اندرخورد باخرد- دگر بر رهِ رمز معنی برد.» (فردوسی)
جناب دکتر قیامتی. فرمودهاید: «کسی میتوانه شاهنامه را بخوانه که از خرد برخوردار باشه.» بیشک چنین است! ولی، بهتر اینکه داستان را درست بخواند.!
بدو گفت زال ای زن کم خرد-
غم ناچریدن، بدین بگذرد .
اگر این بیت را از داستان جدا کنیم، توهین به زن است!
داستان اینست که بعد ار مرگ رستم، رودابه به زال میگوید: تو از مرگ پسرمان نگران نیستی، گریه و زاری نمیکنی! میخوری و ارام میخوابی؟
چنین گفت رودابه روزی به زال-
که از داغ و سوک تهمتن بنال-
همانا که تا هست، گیتی فروز-
ازین تیرهتر کس ندیدست روز .
زال به او میگوید: زندگی به آرامش و خواب و خورد برقرار است،!
برآشفت رودابه سوگند خورد-
که هرگز نیابد تنم خواب و خورد-
روانم، روان گو پیلتن
مگر باز بیند بران انجمن .
رودابه. پریشان و بیمار میشود، روزی برای گرسنگی مار مردهای در جوی آب میبیند و قصد خوردنش دارد که پرستارداران از او میگیرند و تیمارش میکنند!
چو باز آمدش هوش، با زال گفت-
که گفتار تو با خرد بود جفت-
هرانکس که او را خور و خواب نیست-
غم مرگ با جشن و سورش یکیست-
برفت او و ما از پس او رویم
به داد جهانآفرین بگرویم .
در داستان سیاوش:
رستم، سیاوش را بزرگ کرده؛ و رزم و بزم به او آموخته، اینک نزد پدرش کاووس آورده.
برآمد برین نیز یک روزگار-
چنان بد که سودابهی پرنگار-
ز ناگاه روی سیاوش بدید-
پراندیشه گشت و دلش بردمید-
کسی را فرستاد نزدیک اوی-
که پنهان سیاووش را این بگوی .
سودابه، به سیاوش پیام داده که به شبستان ما بیا. سیاوش پاسخ میدهد:
بدو گفت مرد شبستان نیم –
مجویم که با بند و دستان نیم . بعد کیکاوس به سفارش سودابه از سیاوش ميخواهد که به شبستان او در میان خواهرانش برود:
پس پردهی من ترا خواهرست-
چو سودابه خود مهربان مادرست-
سیاوش میخواد که از کمند سودابه رها شود:
سیاوش چو بشنید گفتار شاه-
همی کرد خیره بدو در نگاه –
چه آموزم اندر شبستان شاه-
به دانش زنان كي نمایند راه .
فردوسی بیشک، بزرگترین داستانسرای جهاناست. این بیت را از زبان سیاوش آورده و بهانهایست برای نرفتند به شبستان و ندیدن سودابه!
گر ایدونک فرمان شاه این بود-
ورا پیش من رفتن آیین بود .
سیاوش بهفرمان شاه، میپذیرد، و اینگونه فردوسی، رخداد تراژدی را پیش میبرد.!
بیژن، در این بیت، جدا از داستان بد گویی به زنان است:
که گر لب بدوزی ز بهر گزند-
زنان را زبان هم نماند به بند .
رستم بدلپوش، با لباس بازرگان به توران میآید، برای رهایی بیژن. منیژه به نزد او میرود و از کیخسرو و رستم سخن میگوید، رستم نقش بازی میکند: من کاری به شاه و رستم ندارم، سپس یک مرغ بریان به منیژه میدهد. تا به پسر زندانی در چاه دهد.
انگشتری رستم در شکم مرغ به دست بیژن میرسد و او در مییابد که بهزودی از بند چاه رها میشود. پیش از آنکه نزد منیژه آشکار کند، میگوید:
که گر لب بدوزی ز بهر گزند-
زنان را زبان هم نماند به بند .
بهگونهای می گوید زن، زبانش را نگه نمیداره!
درجایی دیگر، رستم پس از ذکر دلاوریهای خود به پدرش زال میگوید:
از افکندن شیر شیرست مرد-
همان جستن رزم و دشت نبرد-
زنان را، از آن نام، ناید بلند-
که پیوسته درخوردنوخفتنند .
رستم خود ستایی خود را آشکار میکندد؟ وانگهی تفکد آریایی مردسالار است، در داستان سهراب این را آورده، سهراب برای دیدن پدر، مادر مهربانش را رها میکند!
فردوسی، در داستان نوشزاد. در نیکی زن انوشیروان چنین آورده؛ و شما در سیمای زن بیان داشتید:
اگر پارسا باشد و رایزن-
یکی گنج باشد براگنده زن-
بویژه که باشد به بالا بلند-
فروهشته تا پای مشکین کمند-
خردمند و هشیار و با رای و شرم-
سخن گفتنش خوب و آوای نرم-
برین سان زنی داشت پرمایه شاه-
به بالای سرو و به دیدار ماه-
بهدین مسیحا بد این ماهروی-
ز دیدار او شهر پر گفت وگوی-
یکی کودک آمدش خورشید چهر-
ز ناهید تابنده تر بر سپهر-
ورا نامور خواندی نوشزاد-
نجستی ز ناز از برش تندباد-
ز دین پدر کیش مادر گرفت-
زمانه بدو مانده اندر شگفت .
نوشزاد، دین مادر را میپذیرد و بیدادگر میشود.!
چنان تنگدل گشته زو شهریار-
که از گل نیامد جز از خار بار-
یکی داستان کردم از نوشزاد-
نگه کن مگر سر نپیچی ز داد .
جناب دکتر قیامتی، یک بیتی را کامل نخواندی چون زشت بوده.؟
زنان را ستایی سگان را ستای-
که یک سگ به از صد زن پارسا .
ماجرا چنیناست: نوش زاد،، سر به شورش بر میدارد. انوشیروان به مرزبان تیسفون مأموریت میدهد که شورش را سرکوب و نوشزاد را دستگر کند! همان پسری که مادرش پارسا بوده و به خوبی از او سخن گفته. ولی پسر ناخلفی ببار آورده، شاه به همان زن پارسا میگوید:
زنان را ستایی سگان را ستای-
که یک سگ به از صد زن پارسای .
نخست اینکه سگ مانند دیگر حیوانات بیگناه است، وانگهی نگهدار و وفادار است، شوربختانه تفکر واپسگرایی، سگ را نجس خوانده!
جناب دکتر قیامتی، در یک داستان، ابیات ستایش زن را میپذیرید؛ و درپی آن بیتی در مورد همان زن را، زشت و الحاقی میدانید!؟
دیگر اینکه انوشیروان را در کشتن مزدکیان را، در شاهنامه نگاه کنید، فردوسی مرگ یاران مزدک را مانند درخت در زمین کاشته، سرها در گودال و پاها رو به بالا. آیا این اندیشهی فردوسیاست یا داستانسرایی؟! رودابه عاشق زال ميشود، شخصی در داستان نظر خود را بیان میدارد:
چو بگرفت جای خرد آرزوی-
دگرگونه تر شد به آیین و خوی-
چه نیکو سخن گفت آن رای زن-
ز مردان مکن یاد در پیش زن-
دل زن همان دیو را هست جای-
ز گفتار باشند جوینده رای .
بهمن نزد پدرش از دلاوری رستم سخن میگوید:
ز بهمن برآشفت اسفندیار –
ورا بر سر انجمن کرد خوار-
بدو گفت کز مردم سرفراز –
نزیبد که با زن نشیند به راز .
جناب استاد قیامتی.
داستانسرایان جهان: مارسل پرست، ویکتور هوگو، داستایوفسکی، چارلز دیکنز، امیل زولا، تولستوی، گورکی، همینگوی، ، دانتهالیگری، هومر،
محمود دولت آبادی و تمام رمان نویسان بزرگ جهان، در آثارشان شخصیتهای خوب و بد، دارند. (سمپات و آنتی پات) فردوسی آن زمان ساختار (استراکچر) داستانی را به زیبایی ارائه داده، برخی شخصیتهای شاهنامه منفی و برخی مثبت اند! مثبتها هم در شرایط های مختلف دگرگونی میشوند. برخی فکر میکنند ابیات منفی، از زبان شخصیتها، کار فردوسی است بههیچ وجه! قهرمانهای داستان بزرگ، هم، بد و خوبند هم جنایتکارند هم پارسا، به فرض شخصیت ژان والژان و موسیو ژاور در بینوایان.!
آیا بداندیشی ” یاگو ” و ” لیدی مکبث ” را به ” شکسپیر ” نسبت دهیم، یا بخاطر”فاوست”. ” گوته” را سرزنش گنیم، یا “داستایوفسکی” را به خاطر جنایت راسکولینکف در “جنایت و مکافات”. آدمکش بدانیم!
فردوسی بیهمتاست، در شخصیت سازی و فراز و فرود قهرمانها: در تراژدی دردناک کشتن سرخه فرزند پاکدل افراسیاب که خود از مرگ شوهر خواهرش سیاوش، پژمان بود، او را می کشند و به لابهاش اعتنایی نمیکنند. رستم اورا بهطوس میدهد و میگوید: همچنانکه سیاوش را کشتند، او را بکش!
بدو سرخهگفت، ای سرافراز شاه – چه ریزی همی خون من بی گناه-
سیاوش مرا بود همسال و دوست- روانم پر از درد و اندوه اوست .
طوس اورا نمیکشد. رستم به برادرش زواره میسپارد.
سرش را به خنجر بریرند زار – زمانی خروشید و برگشت کار .
به گفتهی زندیاد استاد گرامی اسلامی ندوشن؛ بی شک فردوسی این ابیات را با اشک نوشته و قلم را گریانده، خواننده از مرگ سرخه غمگین میشود و از کار رستم دلگیر و بیزار میگردد.!
در شاهنامه؛ تمام احساسات، از نرمترين آن تا درشتترين آن، در رفتارهای قهرمانان وجود دارد.! فزون بر شعر غنابی و حماسی و نمایشی، دبستانهای ادبی. در اثرش وجود دارد. رئالیزم، سوررئالیزم، رمانتیزم، اکسپرسیونیزم، سمبلیزم.
برخی، فرزانگی فردوسی را در اثارش دقیق ندیدهاند. و ابیات کلیدی داستان را لحاقی میدانند؟! چون زمزها را باز نمی کنند.!
استاد خالقی مطلق پژوهشگر بزرگ شاهنامه، فرموده است که در نسخهی لندن این بیت را پیدا کردم:
مکش مورکی را که روزی کش است-
که او نیز جان دارد و جان خوش است .
به هر حال در زمان سعدی بزرگ این نسخه، وجود داشته و سعدی به این خاطر فردوسی را ستوده، و اینگونه آورده:
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
- که رحمت بر آن تربت پاک باد-
میازار موری که دانه کش است – که جان دارد و جان شیرین خوش است.
سعدی بین همهی شاعران پارسیگوی، به فردوسی دلبستگی فراوانی داشته، اساطیر و داستانهای تاریخیاش را در آثارش آورده!
شما، سعدی نقد کردید بخاطر
این بیت:
زن نو کن ای دوست؛ هر نوبهار-
که تقویم پاری نیاید بکار .
سعدی شوخی کرده؛ در آثارش از زن پارسا به خوبی سخن گفته:
زن خوب فرمانبر و پارسا-
کند مرد درویش را پادشا .
سعدی و حافظ در گذر زندگی دگرگون شدند. سعدی در بوستان تمام فروع دین را نقد کرده! حافظ در جوانی:
عشقت رِسَد به فریاد، ار خود به سانِ حافظ- قرآن ز بَر بخوانی، در چاردَه روایت .
در میانسالی متفاوت و مهری شد.!
ولی مولوی تا آخر عمر زن ستیز و زبان سخیف و نگاه پلید به آنان داشت.!
جناب استاد قیامتی. از هومر هم گله کردی؟! هومر هنرمند خردگراییاست. که خدایان المپ نشین را پایین آورده و انسان زمینی و وحشتناک ساخت و اومانیسم را پایه گذاشت. جنگ ایلیون با تروا توسط، رئوس خدای خدایان، برای دل سه الهه(هرا. آفرُدیت. آتنه) رخداد.!
آقای دکتر قیامتی، شما را از دل وجان دوست دارم. تندرست و پیروز باشید.
—- *بنمایه:*
شاهنامهی فردوسی. نسخه چاپ مسکو.
- نویسنده : استادمحمد رجبی مدیر گروه رهپویان شاهنامه نصیر بوشهر
Thursday, 11 September , 2025