در آمدی بر نقد کتابی با عنوان : تاریخ دشتستان – با زیر عنوان : (( اواخر دوره صفویه تا پایان پهلوی دوم )) از : قائد محمد کرم پور به کوشش : اله کرم قلی پور – علی بحرینی ( قلی پور) بنام حضرت حق ، حَّیِ داور . مورخه ۲۳/۱۰/۱۴۰۰ جهت رونمائی از […]

در آمدی بر نقد کتابی با عنوان : تاریخ دشتستان – با زیر عنوان :
(( اواخر دوره صفویه تا پایان پهلوی دوم ))
از : قائد محمد کرم پور
به کوشش : اله کرم قلی پور – علی بحرینی ( قلی پور)
بنام حضرت حق ، حَّیِ داور . مورخه ۲۳/۱۰/۱۴۰۰ جهت رونمائی از کتاب صدرالاشاره که در سالن آموزش و پرورش شبانکاره برگزار شد ، با دعوت قبلی افتخار حضور یافتم . مجریان و سخنرانان و نویسندگان کتاب مطمح نظر ، میکروفن بدست ، با گفتاری خوش صوت و لحن ، همگی یک دل و یک زبان و متفق القول و بدون تردید و تشکیک ، از بزرگ مردِ نام آشنای دشتستان ، یعنی مرحوم قائد محمد کرم پور ، سخن گفته در حول و حوش شخصیت و وجاهت و بخشندگی و فداکاریها ، بالاخص ، از هوش سرشار تاریخ نگاری محلی و حافظه تاریخی ایشان به عنوان مورّخ ، سخن نغز ، فراوان راندند . در نهایت ، مشارلیه را تاریخ شفاهی منطقه و دشتستان معرفی کرده کتاب مورد نقد را از او دانستند ، امّا ، با ترفندی استادانه که فقط برای خودشان مفهوم است ، نام بزرگوار را با اکراه بر جلد کتاب بگونه ای ریز نوشته اند که با چشم غیر مصلح خوانده نمی شود چرا؟ از طرفی کتاب حاضر را از نوشته ها و آثار شفاهی و ماندگار آن بزرگوار نامیدند و در جمع آوری محتوای کتاب ، غیر از نام نیک و بزرگ قائد محمد کرم پور ، قبل و بعد از نام پر آوازه اش ، نام غریبه ای را نشنیدم . نام نویسنده دیگری به زبان جاری نگشت . پس ؛ با اطمینان و رجاء واثق ، پذیرفتم که باید و حتماً محتوای کتاب مجموعاً ، اتو بیوگرافی تاریخی این مرد خوش نام و نشان ؛ قائد محمد کرم پور است . به گمانم ، ذوی العقول ، باید زیبا و خواندنی باشد . به تجربه میدانستم که ؛ راویان تاریخ شفاهی ، خود نگاران ارزشمند و موثقی هستند که پای سخنان آنها نشستن ، نعمتی است که لذتش را پایانی نیست . بنابراین ؛ با ذوق و شوق و شتابان و با ضریبِ امیدی فزاینده برای دریافت یک جلد کتاب مذکور تلاشی مضاعف را در دستور کار قرار داده به هدف رسیدم . در زمانی معّین ، جهت مطالعه با گشودن کتاب ، نا امیدانه آنچه را در رونمائی شنیده بودم در محتوا نیافتم . آیا ، عبارت : تاریخ دشتستان (( اواخر دوره صفویه تا پایان پهلوی دوم)) که بر جلد کتاب حک گردیده در جمع کلی محتوا ، از قائد محمد کرم پور ، تاریخ نگار شفاهی نام آشناست؟ یا حاصل و محصول یکصد و ده جلد کتاب رفرنسی شما برادران محترم قلی پور و بحرینی است؟ با عنایت به نقض یکی بر دیگری ، پارادوکس ایجاد شده را چه پاسخی منطقی دارید؟ به هر روی ؛ کتاب مورد نقد اجمالی ، در سه فصل و ۲۹۶ صفحه با ارائه رفرنس های عدیده به اتمام رسیده است . شایان ذکر و توجه است که ، فقط برای فصول اول و دوم یکصد و ده رفرنس معرفی کرده اند . از طرفی و تنها ، در انتهایی ترین کتاب یعنی فصل سوم ، دل نوشته ها و آثار مرحوم قائد محمد کرم پور بمنظور اعتبار سنجی بر نوشته های خود مندرج نموده اند .
مأالاسف : سایه اندازی نام نویسندگان بزرگ و نام آشنا و کتب معتبر ، برنام خوش واژگان قائد محمد کرم پور ، تاریخ شفاهی دشتستان ؛ اوّلاً : بر من غیر قابل باور رخ می نمود . در ثانی :پذیرش موضوع غیر قابل هضم و تأیید بود .خلاصه الغرض : با عنایت به این که بر روی جلد کتاب عبارت : ( اواخر دوره صفوی تا پایان دوره پهلوی دوم) مرقوم گردیده است ، می بایست جهت اطلاع مخاطبین بمنظور تطبیق محتوای کتاب با بازه زمانی اعلام شده اشاره ای هر چند کوتاه ولی موجز با تاریخ آغاز و پایان سلسله صفوی و پهلوی دوم مثلاً و به عنوان نمونه در متن و نه تنها در پاورقی ، به شرح ذیل طرح و مطرح می نمودند : به نقل از کتاب : تاریخ ایران ، تألیف : سرپرسی سایک ، ترجمه : سید محمد تقی فخر داعی گیلانی (( شاه اسمعیل اول مؤسس سلسله صفوی : ( ۹۰۵ – ۹۳۰ ه) – ۱۴۵۳ – ۱۴۹۹) . خاندان صفوی تا چندین پشت در اردبیل اقامت و محبوبیت خاصی داشتند ، بخصوص ، یکی از افراد خانواده ، ملقب به شیخ صفی الدین که سلسه صفوی نام خود را از وی گرفته اند . به عبارتی دیگر و به نقل دیگری از منبع دیگر اینکه : حکومت صفویه تا سال ۱۱۳۵ قمری برابر ۱۷۲۲ میلادی که در اصفهان توسط شورشیان افغان سقوط کرد ادامه یافت . امّا ؛ حکومت پهلوی دوم : از ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ آغاز و در ۱۴ آبان ۱۳۴۶ در کاخ گلستان تاجگذاری کرد و در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ مصادف با انقلاب اسلامی ایران پایان یافت و در حقیقت پایان ۲۵۰۰ سال پادشاهی در ایران را رقم خورد .)) . آیا ؛ همه مطالب کتاب ، در این بازه زمانی و تراوش های فکری و اتوبیوگرافی بزرگ مرد دشتستان به عنوان تاریخ شفاهی منطقه می باشند؟ قضاوت دقیق با مخاطبین تیز بین و صاحب نظر است . در ادامه ، به جهت عدم صحت تاریخ نگاری محلی و شفاهی از جانب نویسندگان محترم کتاب مورد بحث ، لازم میدانم ، چکیده ای از حافظه مطالعاتی خود را به اجمال ، در حوزه برخی تعاریف تاریخ نویسی محلی به عبارت زیر عرضه بدارم
تاریخ نگاری محلی یا شهر نامه نویسی ، حافظه تاریخی شهر ها محسوب می شوند و بطور معمول منحصر و معطوف به یک منطقه و محل جغرافیا می باشند . شهرنامه یا تاریخ محلی نویسی را معمولاً و بطور عموم ، فردی می نگارد که در آن محل متولد شده یا در آنجا زندگی کرده کرده است . البته ، مهمترین منابع شهر نامه نویسی یا تاریخ محلی ، ابتدا مردمند و در مرحله دوم ، محیط فیزیکی و ساختار طبیعی و به نهایت مؤسسات و نهادهای انسانی هستند که در یک شهر رشد کرده اند . لازم به ذکر است که ، از تلخ نویسی ، مثل مصیبت نامه و رنجنامه اجتناب می شود . مارالذکر ؛ به دوستان کنشگر و کوششگر کتاب مورد نقد یاد آور می شوم که : به نظر حقیر ، در مستند سازی تاریخ شفاهی دشتستان با نام و نشان و تبار و اصالت بزرگ مرد معروف جامعه دشتستان و منطقه یعنی ؛ مرحوم قائد محمد کرم پور موفقیتی به اندازه وجاهتش حاصل نکرده اید ، زیرا ؛ روش و حوزه تعاریف آن را نیاموخته اید و از افراد صاحب نظر و قلم در این عرصه نیز بهره نبرده اید ، بدین دلیل که تاریخ نگاری شفاهی با این عدد رفرنس ، نگارش نمی شود مگر ، در موارد خیلی ضرور . فلذا ؛ در بخش پایانی و فعلاً و اجالتاً ، یکی چند مورد به نمونه ای کوتاه ، نقد کتاب را به اشارت بیان خواهم داشت تا انشاءالله در آینده ای نزدیک و فرصتی مقتضی ، منابع و مآخذ کتاب را جمع آوری و با دیدی منتقدانه و مقایسه ای با مطالب مندرج در کتاب به نقدی کمی و کیفی بنشینم .
۱ – علی رغم استفاده از یکصد و ده کتب مختلف به عنوان منابع ، در بسیاری از صفحات کتاب ، از دو نوع نگارش گفتاری و نوشتاری استفاده شده است ، در حالیکه هیچ سند اعتباری قابل رفرنس گفتاری نیست . از طرفی اغلاط املایی نیز مزید بر پایین آوردن کیفیت مطالب نیز شده اند . با این موارد ، کتاب در سطح نام و تاریخ دشتستان نرسیده است .
۲ – در صقحه ۴۰ کتاب مورد نقد آمده است که خانواده سعادت ، شهرت خود را بر اساس این که کارمند مدرسه سعادت مظفری بودند (( سعادت)) انتخاب کردند .
توضیح نگارنده منتقد : آنچه در منابع تاریخی مربوط به دیبرستان سعادت می خوانیم ، آورده اند که : احمد خان دریا بیگی که خود تبریزی و تحصیل کرده مدرسه دارالفنون و حاکم بوشهر بوده است ، در سال ۱۳۱۷ قمری بفکر احداث مدرسه ای به سبک و علوم جدید در بوشهر می افتد . ابتدا از اداره فرهنگ و معارف و سرانجام از پادشاه وقت ؛ مظفرالدین شاه قاجار ، در خواست احداث مدرسه ای در بوشهر می نماید . مظفرالدین شاه ، به صدالاعظم دستور میدهد تا اقدامات لازم را مهیا سازد . در این بین و در نهایت ، شیخ محمد حسین سعادت که آن زمان در مدرسه افتتاحیه تهران تدریس می کرده است ، با فرمان و موافقت مظفرالدین شاه و اقدامات صدرالاعظم ، جهت تأسیس مدرسه ای به بوشهر اعزام گردیده موفق می شود . گرچه در آن زمان ، ملّت ایران از داشتن شناسنامه محروم بودند و رضا شاه در سال ۱۳۰۶ شمسی اقدام به صدور شناسنامه جهت هویت بخشی به ملت ایران را در دستور کار عملی خویش قرار داد و ملت ایران شناسنامه دار شدند ، و با عنایت به تاریخ ۱۳۱۷ قمری و ۱۳۰۶ شمسی که حدود ۱۸ سال قبل از تأسیس مدرسه سعادت می باشد ، ولی چون در تأسیس مدرسه به سبک علوم جدید ، همین شیخ محمد حسین ، خود با ابتکاری خلاقانه واژه (سعادت) را برای نامگذاری مدرسه مورد نظر انتخاب می کند و در پاسخ به کمک هزار تومانی مظفرالدین شاه و به جهت جلب رضایت مشارالیه ها ، ، مدرسه را سعادت مظفری می نامند ، بنابراین ؛ به دلیل زبان مبرهن اسناد ، چون واژه گزینی از جناب شخص شیخ محمد حسین سعادت صورت پذیرفته است ، نمی تواند اینگونه تلقی گردد که این بزرگوار نام خانوادگی خود را از مدرسه سعادت گرفته باشد . در تکمیل موضوع این که : در آن زمان تعداد ۳ مدرسه به عبارت : مدرسه افتتاحیه در تهران – مدرسه زندیه در تبریز و مدرسه سعادت در بوشهر ، آموزش علوم جدید را در دستور کار خود داشتند .
تبصره : جهت صحت موضوع ، با بزرگ خاندان این قوم یعنی جناب سعادت نماینده پیشینِ مردم دشتستان در مجلس شورای اسلامی مذاکره ای مفصل داشته از محضر با فضیلت این بزرگوار بهرمند گشته ام .
۳ – در صفحه ۴۰ کتاب ، مطالبی در مورد اقوام سعدآبادی ها و محمد آبادی ها مندرج است . در این خصوص نیز با مراجعه به بزرگانی از خانواده های محمد آبادی و بررسی کتابی با عنوان : سعد آباد در سیر شکوفایی دانش از محمد کریم سبحانی و منابعی دیگر ، بدین نتیجه رسیدم که در درج تاریخ تأسیس سعد آباد که سال ۱۳۱۵ هجری قمری بیان شده است ، اشتباهی رخ داده در صورتیکه وفق منابع اقرب الموارد ، صحت تاریخ تأسیس سعد آباد ۱۳۰۸ هجری قمری اعلام گردیده است . فلذا ؛ بمنظور بیان صحت موضوع و به اختصار ، چگونگی تأسیس سعدآباد مطالبی به شرح ذیل می آورم : (( در سال ۱۳۰۸هجری قمری که مالک و حکمران بنادر و جزایر خلیج فارس ، محمد حسن خان سعدالملک مافی بود در همین سال برادر بزرگش حسینقلی خان نظام السلطنه ( سعدالملک) ، به نیابت از برادرش محمد حسن خان ، خکمرانی و مالکیت را به عهده می گیرد . بلوک زیراه و شبانکاره هم جزء تیول سعدالملک بود . قبل از این ، اسماعیل خان آن دو بلوک را تحت نفوذ خود و خانواده اش قرار داده بودند . در این اثنا ، بین اسماعیل خان و سعدالملک یک معامله ای پایاپای (برد برد) صورت می گیرد . ابتدا ، سعدالملک ، اسماعیل خان را کارگزار خود در این دو بلوک می کند و سپس ، اسماعیل خان به پاس این پاداش ، واژه ( سعد) را از نام سعدالملک گرفته و به جای ( محمد) قرار میدهد . فلذا ؛ از آن تاریخ ، روستای محمدآباد را به ( سعدآباد) تغییر نام میدهد . این اتفاق پنج سال مانده به پایان دوره سلطنت ناصرالدین شاه قاجار به وقوع پیوست . ((۱۳۱۳ -۱۲۶۴ ه ق یا ۱۲۷۵ ۱۲۲۸ ه ش ))
۴- در صفحه ۴۲ کتاب ، در مورد کربلائی احمد سعدآبادی فرزند کربلائی محمد حسن سعدآبادی که نمایندگی اسماعیل خان در بلوک خشت را داشت ، چنین آمده است که : کربلائی احمد سعدآبادی ؛ در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی ابتدا معلم دبسان سعدی سعدآباد می شود ، در وزارت فرهنگ معلمی را ادامه نمی دهد و کارمند اداره کشاورزی می شود و …
پاسخ نگارنده منتقد : با پژوهشی میدانی و مراجعه به پیشکسوتان و آگاهان آموزش و پرورش سعدآباد و بررسی برخی از منابع محلی ، نامبردگان با شناخت کامل از ایشان و بدون تردید اعلام داشتند که کربلائی احمد سعدآبادی کسوت معلمی را ادامه داده و در این شغل به افتخار بازنشستگی نائل آمده است . پس خطای تاریخی دیگری بر نویسندگان محترم کتاب تاریخ دشتستان وارد است .
۵ – در صفحه ۴۲ و ۴۳ در مورد روستای محمد آباد مطلبی به شرح زیر مندرج است :
(( از آخرین پاراگراف صفحه ۴۲ مطلب اینگونه مسطور است که : محمد آبادی های سعد آباد از با سابقه ترین خانوادها و ساکنین سعدآباد هستند و ایشان کسانی هستند که در محمد آباد ، یعنی محله ای که قبل از بنای سعدآباد فعلی وجود داشته و خرابه های آن ضلع غربی سعدآباد فعلی واقع است ، ساکن بوده اند و زمین زیر قلعه ، مربوط به این ده بوده و در اصل ، جزء دهات تحت نفوذ خوانین شبانکاره بوده است . فقط محمد آبادی جدّ آقایان محمد آبادی های سعدآباد ، عنوان شبانکاره ای داشته)) …
پاسخ نگارنده منتقد : در این خصوص نیز با کنکاشی میدانی و بهره جستن از نظر بزرگان و آگاهان خانواده های محمد آبادی ، به درج اشتباه مطلب اخیرالذکر واقف گشته محل دقیق روستا را در جنوب سعدآباد و در کنار دره شور اعلام نمودند . از طرفی محمدآبادی ها ، پسوند شبانکاره ای نداشته اند . قابل توجه می باشد که روستای محمد آباد ازبدو وجود ، توابع خوانین شبانکاره نبوده ابتدا تحت نفوذ خوانین زیراه قرار داشته و در یک بازه زمانی و بعد از تصرف محمد آباد و بیرون راندن خوانین زیراه از منطقه ، خوانین شبانکاره ، روستای محمد آباد را زیر نفوذ خود می گیرند . (( جهت تکمیل نقص مطلب)) .
۶ – در صفحه ۵۰ کتاب مورد بحث (تاریخ دشتستان) ، در پاراگراف اول ، در مورد ازدواج مرحوم کلبعلی علامی کدخدای قدیم روستای خلیفه ، مطالبی بیان شده است . نگارنده منتقد ؛ با بزرگان خاندان علامی مذاکراتی که داشتم ، موارد مندرج در کتاب را اشتباه دانسته صحت موضوع و رخداد ازدواج درون خانوادگی را به شرح ذیل بیان داشتند :
(( دختر کربلائی خداکرم کرم پور ، همسر پدر کلبعلی علامی بنام خلیفه خداداد بوده و اصلاً اولادی نداشته است . خواهر خلیفه خداداد ، همسر کربلائی نجف بوده است . از طرفی ، زنی که همسر کربلائی نجف بوده فقط یک دختر داشته است که با پسر عمویش قائد محمد جعفر ازدواج می کند و نتیجه ازدواج انها ؛ محمد علی و بهرام کرم پور بوده اند . هنگامی که قائد محمد جعفر به رحمت ایزدی می پیوندد ، همسرش به عقد قائد عباس کرم پور در آمده و حاصل ازدواج آنها نیز فرزندی بنام امان الله کرم پور متولد می شود و هم اکنون در قید حیات هستند . بنابراین ؛ نویسندگان محترم کتاب ، بدون دقت و تحقیق درون خانوادگی مراحل ازدواج های فوق الذکر را به اشتباه مطرح کرده اند . ))
توجّه : به حول قوه الهی در فرصتی مناسب و گرد آوری کتب رفرنسی کتاب تاریخ دشتستان ، نقدی مفصل و همه جانبه بر آن خواهم داشت . والسلام ..
مهندس محمد محبوبی
اردیبهشت ۱۴۰۱

  • نویسنده : محمد محبوبی
  • منبع خبر : نصیر بوشهر