هفته گذشته توفیقی دست داد و پس از مدت‌ها برای انجام کاری به گمرک بندر لاور رفتم. وقتی رسیدم با صحنه‌ای مواجه شدم که تاکنون در این بندر ندیده بودم. از لحظه ورود به در گمرک، هیاهوی غریبی فضا را پر کرده بود. با شگفتی به اطرافم نگاه کردم، مسئولان گمرک را می‌دیدم که به […]

هفته گذشته توفیقی دست داد و پس از مدت‌ها برای انجام کاری به گمرک بندر لاور رفتم. وقتی رسیدم با صحنه‌ای مواجه شدم که تاکنون در این بندر ندیده بودم. از لحظه ورود به در گمرک، هیاهوی غریبی فضا را پر کرده بود. با شگفتی به اطرافم نگاه کردم، مسئولان گمرک را می‌دیدم که به شدت مشغول رتق‌وفتق امور بودند، جهازداران، ترخیص‌کاران، ملوانان، انبوه کارگران شاغل در گمرک و وسایل نقلیه‌ای که برای انتقال کالاها در گمرک حضور یافته بودند، هر کدام مشغول انجام فعالیت‌های خود بودند. این صحنه‌ها مرا به عمق تاریخ برد، مرا به بنادر بنادر افسانه‌ای خلیج فارس، بندر ریشهر و سیراف و نجیرم برد؛ آنچه از غوغای دریانوردان تاریخ خلیج فارس خوانده بودم، یکباره جلوی چشمانم جان گرفت و به حرکت درآمد، آرزوهای خفته مرا برای زادگاه اجدادیم بیدار کرد. با خود گفتم، آیا آنچه می‌بینم واقعی است یا در رؤیا به سر می‌برم. کمی با خود کلنجار رفتم و دیدم تمام این صحنه‌ها حقیقت دارد و فصل تازه‌ای در تاریخ بندر شکوهمند لاور در حال گشایش است.
با این تفکرات از میان ازدحام جمعیت گذشتم و خود را به ساختمان اصلی گمرک رساندم. در ساختمان زیبای گمرک با یکی از کارکنان وارد صحبت شدم، خودم را معرفی کردم و از او خواستم تا از رئیس برایم وقت ملاقات بگیرد. مدیر گمرک فوراً مرا به حضور پذیرفت. کارمند مذکور با من وارد شد، مرا به مدیر معرفی کرد و بیرون رفت. تا امروز با مدیر فعلی گمرک بندر روبرو نشده بودم ولی تعریف و تمجیدش را از مردم شنیده بودم. جوان‌تر از آن بود که فکر می‌کردم. در یک نگاه براندازش کردم، به نظرم فردی مهربان و پرکار رسید. روحیه‌ام تازه شد. جویای احوالش شدم. با بشاشت تمام جواب داد. حدسم درست بود. همان طور که مردم می‌گفتند مدیر گمرک بندر لاور، انسانی محترم، دقیق، پرکار و زحمتکش است. تکریمی که در بدو ورود از جانب او یافتم مرا به این نتیجه رساند که احترام به ارباب رجوع را جز الزامات کاری‌اش قرار داده و با خونش عجین شده است. با این که روزی پرمشغله را می‌گذراند، خستگی‌اش را از من پنهان کرد و با حوصله کنارم نشست. پس از تعارفات معمولی، مشکلم را برایش توضیح دادم، فوراً مسأله را دریافت و بدون چرخاندن من در روال پیچیده و دست و پاگیر بوروکراتیک اداری به رفع مشکل اقدام نمود و نهایت همکاری خود را ابراز داشت. با این که دوست داشتم، ساعت‌ها کنارش بنشینم، اما مشغله زیاد او، مرا واداشت تا وقت ارزشمندش را بیش از این نگیرم. از دفترش برخاستم تا به مراحل بعدی کارم برسم و او را نیز برای خدمت‌رسانی به مردم شریف بندر لاور آزاد بگذارم. این مدیر پرکار و انسان بزرگوار کسی نیست جز سعید زمانی که به احترامش کلاه از سر بر داشته و مراتب سپاس و تشکر خود و همشهریانم در لاور را نسبت با ایشان اعلام می‌دارم.
با من بمان…
مهدی حاج‌حسین محمودی
.

  • نویسنده : مهدی حاج حسین محمودی نصیر بوشهر انلاین