مرثیه ای برای زندگی یا مرگ *خدایا چرا بر هم زدی کاشانه ی ما* ✍️ مهرور بوشهر اولین روز بستری در بیمارستان با اینکه ترس سراسر وجودش را فرا گرفته بود و میدانست در مسیر غیر قابل بازگشتی قرار گرفته اما از زندگی ناامید نبود به برادرش می گفت بخاطر اینکه کارهای خوبی انجام داده […]
مرثیه ای برای زندگی یا مرگ
*خدایا چرا بر هم زدی کاشانه ی ما*
✍️ مهرور بوشهر
اولین روز بستری در بیمارستان با اینکه ترس سراسر وجودش را فرا گرفته بود و میدانست در مسیر غیر قابل بازگشتی قرار گرفته اما از زندگی ناامید نبود به برادرش می گفت بخاطر اینکه کارهای خوبی انجام داده ام خدا نمیگذارد من بزودی از دنیا بروم .
زندگی حق است مرگ هم حق است
این دنیا مقدمه ای بهر مرگ است
اما خدایا چرا *خوبان* باید در جوانی
*ناکام* رخت سفر را بر بندند ؟
ولی انسانهای *شیاد* همچنان باید ….
هر چند که آرزوی مرگی برای دشمنم
هم ندارم.
خدایا چرا قبل از اینکه ما را از این دنیای
فانی بر دارید *عصای* دستمان و قلب
غمگینمان را *شکستی* ؟
مگر ما چه بدی به این روزگار کردیم
و از *کدامین دیوار گناهی* بالا رفتیم که
تا قیامت باید در فراق فرزند *بسوزیم* ؟
خدایا ، بارالها ما مگر به چه کسی
ظلم و جفا کردیم که فرزندمان را با
هزاران آرزو و سرشار از امید به زندگی
خود و موجودات دیگر قبل از رفتنمان
*از ما گرفتی* ؟
این چه *حکمتی* بود که ما را با آن
*امتحان* کردی ؟
مگر میشود *فراق* فرزندی را تحمل کرد
که ۴۳ سال با بدبختی و فلاکت آن را
بزرگ کردیم و امروز میخواستیم *ثمره*
آن ناملایمات روزگار را *بچشیم* .
این چه داغی بود که بر دل *هزاران* پدر و
مادری گذاشتی که هرلحظه با اشکهای
خونبارشان فرسوده ، قامت خمیده و
*شکسته* میشوند ؟
پدر و مادری که *لحظه لحظه* زندگی
شان *خاطره و یادگاری* دارند از فرزندی
*دلبند* که دیگر دستش به این دنیا بند
نیست .
پدر و مادری *پریشان احوال* با کوله باری از خاطرات شیرین و تلخ گذشته و ای کاش همان تلخیهایش هم با وجودش باقی میماند اما صد افسوس که اکنون آن خاطرات در خواب هم قابل بازگشت نیست زیرا همگی به کابوسهای وحشتناکی تبدیل شده که در نیمه های شب و سحرگاهان با وحشتی اندوهناک و چشمانی اشکبار از *سوز و گداز* از خواب بلند میشویم و *رود رودم* را نجوا میکنیم .
*خدایا باز هم راضی هستیم به رضایت*
رود ⬅️ فرزند ۱۴۰۴/۸/۲۵
- نویسنده : دکتر مهرور نصیر بوشهرانلاین

Monday, 17 November , 2025